گفتمش شيرين ترين آواز چيست؟ چشم غمگينش به رويم خيره ماند قطره قطره اشکش از مژگان چکيد لرزه افتادش به گيسوي بلند زير لب غمناک خواند نالهي زنجيرها بر دست من!...
نفست باران است ... دل من تشنه باریدن ابر دل بی چتر مرا مهمان کن
تـــو که می خندی گوشه های لبت به بهشت می رساند مرا و ترانه قلبت دنیا را به لبخندی آغشته می کند که یک لحظه به دنیا می آید…
کــاشـــ میـــــــــ دانـستـکــاشـــ میـــــــــ دانـستـمـــ چــطـــور بــه صبـــح بـرسـانـمــــ تــمـــامـــِ شبــــ ـــهـایـی را کـــ ه بــا رفـتـنـتـــــ یــلـــدا شـــدنـــد …!!
نکند، بشکند؛ شیشه دلتنگیِ دلی را؛ توپِ سر به هوای بی خیالی ات ...!
یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی، قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که:می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...
تنهایی یعنی پنجره، آه کشیدن، صدای سکوت. یعنی خود را فراموش کردن و به فکر دیکری بودن
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشارحالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشناما... امید باطل... شب دائمی ست انگاربا تار و پود این شب باید غزل ببافموقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیواردیگر مجال گریه از درد عاشقی نیستبار ترانه ها را از دوش عشق برداربوی لجن گرفته ان...