|
||
ابری آرام و سبک بال بودم که در آسمان عشق زندگی میکردم همیشه نظاره گر عشاق بودم سایه بودم و باران برای تن خسته شان از عشق بازیشان لذت میبردم و از دلدادگیشان آرام میگرفتم و من تک و تنها در آسمان عشق در حرکت بودم میگشتم و میگشتم...تا دو دلداده را بیابم و تن عاشقشان را غرق شادی کنم شیره جانم را برای تن ما لا مال از عشقشان باران کنم زندگی میکردم با عشاق و چه اشعاری را با من برای عشقشان میسرودند تا اینکه روزی.... مجنون از جور لیلی...سنگی بسویم پرتاب کرد تن نازک مرا زخم کرد هر چه کردم نتوانستم ایستادگی کنم از آسمان سرنگون شدم و سقوطی با درد و رنج همراهم بود زمین خوردم...تکه های تنم روی زمین پخش شده بود و عشاق بی وفا...تنم را لگد کوب میکردند عاقبت تنم آب شد و من محو و نیست شدم اینک دیر بازیست که راهی میجویم بسوی رودخانه تا تن خسته ام را روان کنم...و دوباره پرواز کنم بسوی آسمان...دلم برای عشاق بیقراری میکند اشکهایم تن خسته شان را میجوید میخواهم دوباره ابر باشم میخواهم ببارم بر تن عشاق
|
رویاهای هر شبم |
||
رویاهای هر شبم...خاطراتت را از من مگیر |
بزار نگات کنم گلم |
||
بزار نگات کنم گلم...عشق منی همنفسم ببین هنوز گیر دلم...پیش دلت همسفرم سایت دوستیابی رایگان با امکانات زیبا در جامعه مجازی http://otaghak.ir |
تو عاشق نبودی |
||
توی جنگل...تن عریون شقایقها...زیر بارون
ومن غمگین وتنها ...چون قدیما... با پاهای برهنه توی ایوون... نمیدونی تو که عاشق نبودی... چه سخته مرگ گل برای گلدون... من و گلها نشستیم زیر بارون... واسه هم غصه گفتیم عاشقانه... چه سخته من و گلها شکستیم بی بهانه تو عاشق نبودی...ببینی لحظه چشم انتظاری چه تلخه نشستن زیر بارون زمستون چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون |
|
||
دیگه خسته شدم...از اینهمه بی مهری... دیگه برام مهم نیست...باران بباره یا چشمانم... دیگه برام فرقی نمیکنه خورشید بتابه یا نگاه تو... اینجا من ماندم...و کلی خاطره های ناتمام... اینجا من هستم...و شقایقهای گریان... دیگه برام مهم نیست...من کجای زندگی باشم... دیگه از نفس کشیدنهای مقطع خسته شدم... دیگه میخوام به خودم هم اهمیت ندم... دیگه چه اهمیتی داره ...دلتنگیهای من... وقتی عشقت بهت پشت کنه...از مابقی چه انتظاری میره... دیگه میخوام مترسک نباشم...از بس دستامو برای آغوشت باز کردم و تو نیامدی...دیگه میخوام تنها عاشق یکی باشم...اونی که همیشه منو تنها نگذاشت...اونی که هیچ وقت به فکرش نبودم... اما او همیشه هوای منو داشت...میخوام با صدای بلند فریاد بزنم...خدددددددا دوستت دارم |
فردا دیر است |
||
به فکر رفتن هستم...میدانم که در انتهای راه می فهمم چقدر حرف نگفته در دل باقی مانده... بیا ...بیا قبل از رفتنم بیا...که فردا دیر است |
به چشم هایَت بگو
انقدر برای دلَم
رجز نخوانند
من اهل ِ جنگ نیستم
تنها خطی میزنم هرازگاهی
خیلی بخواهم گرد و خاک کنم
شعری می نویسم
آنوقت
اگر توانستی
مرا در آغوش نگیر ..
حالا که قرار است از تو عبور کنم...
بگذار کفشهایم را درآورم
تو هنوزم برایم مقدسی...
**************************
تـَمـــام حـَجــــم خیـالـــَـــم ..
از تــو لبــریــز اســت
خیـــالــَـــم ڪوچـََـڪ نیســــت تــــو بـُزرگـــــے !
*************************
نفسم را طوری تنظیم میکنم
که...
وقت دم تو
بازدم من باشد....
******************************
تمــــامـﮧ اڪسیـــژטּ ـﮧـای دُنـــیا را هَمــ بیاورنــد
بــﮧ ڪارَم نمیـــآیــد ..
مـَטּ پـُــر از ـﮧواے تـــو ام !
عشق برای زن سرمایه ای است که تا صد در صد منفعت ندهد
آن را به کسی نمی سپارد . . .
************************
ای قرار لحظه های اضطرار ، بر روان دیده ام منشین چو خار
جاری عشقی به شریان وجود ، بی تو باید شعر دلتنگی سرود . . .
*********************
نمیدانم هم اکنون کجا مشغول لبخندی ، فقط یک آرزو دارم
که در دنیای شیرینت ، میان قلب تو با غم نباشد هیچ پیوندی . . .
***********************************
بی هیچ صدائی می آیند
زمانی که نمی دانی
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و...
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـا ...
****************************************