عـشق تـو بـه تـار و پـود جـانم بـسته است
بـی روی تـو درهـای جهـانم بـسته است
از دست تـو خـواهـم کـه بـر آرم فــریـاد
در پـیش نـگاه تـو زبـانم بـسته است
خوابيده بودم كابوس ميديدم ؛ از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم...
افسوس...
يادم رفته بود كه از نبودنت به خواب پناه برده بودم...
مهم نیست بقیه در مورد تو چی فکر می کنن مهم اینه که اونقدر مهمی که در موردت فکر می کنن.
دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،
فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.
صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،
تنهایی در کوچه های سرد و خالی…
کجایی ای یار من ؟
کجایی که جایت در کنارم خالی است.
در این شب بارانی تو را می خواهم ،
به خدا جایت خالی خالی است.
کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد
تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ،
رسیده ام به حس برگی که میداند باد از هر طرف بیاید سرانجامش افتادن است.
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخم ها راکم کنی
آه باران من سراپای وجودم آتش است…
پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی…
تنهــا بودن قــدرت مــی خــواهــد
و ایـن قــدرت را کســی بـه مـن داد
کـه روزی مـی گفت
تنهــــایـت نمــی گــذارم !!
هنوز نیامده ای خداحافظ؟!
تقصیر تو نیست، همیشه همینگونه بوده است...!
برو، ولی من پشت سرت دست نه،
دل تکان می دهم...
می بینی ؟
حتی نرسیدن به تو هم ،
داستانِ پر از رویایِ خودش را دارد
یادت باشد
عاشق را نه شب تهدید میکند ، نه مرگ
فقط فاصله...
آنقدر پیش این و آن
از خوبــــــــی هایش گفتم
که وقتی سراغش را می گیرند
شرم دارم بگویم
تنهایــــــــم گذاشت!!!