دلنوشته های عاشقانه من
دلنوشته های من
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

هی تو

 

 هی تو

برو گم شو

در لا به لای خیالم

تو برو من پیدایت میکنم

عکس عاشقانه - زوج های عاشق (4)

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

فاصله

 

همیشه فاصله ایست...میان تو و خاطراتت...دیریست دیگر به کلبه عشق من سر نمیزنی...خاطراتت هم مرا سرک نمیکشند
گویی خاطراتت را هم برده ای...خواب شبم را هم با خود برده ای...باشد...هر چه بادا باد...میزنم آتش به رویاهایت...
جنگل عشق من دیگر شقایقی ندارد

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

پاک میکنم رد پایت را

 

 همیشه منتظر رفتنت بودم...هر روز چندین از قلبم کوچ میکردی...پشت سرت بارها آب ریختم که بر گردی...اما اینبار

میخواهم پاک کنم...رد پایت را

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

فریاد عشق

 

  نفس زنان آمدی...ضربان قلبت گوشنواز بود...تن خسته ات را به من رساندی...نشستی...صدایم کردی...بغض گلویت را رها کردی
گلویت از صدای فریادت گرفته بود...دوباره صدایم کردی...با فریاد ی خسته گفتی....لعنتی چرا جوابم را نمیدی...من هم هر چه فریاد میکشیدم به گوشت نمیرسید...خوب خودت را تخلیه کردی...هزاران توهین نثارم کردی...چند دانه خرما بالای سرم گذاشتی و رفتی

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

نامت چیست

 

 باز هم مینویسم...از تو...از عشقت...از خاطراتت...ار هر آنچه بر من کردی...تو تنها ترانه هستی منی...تو راسحرگاه یافتم و سحر صدایت کردم...آری تو همانی...عشق خیالی من...نامت چیست...
نمیدانم...فقط این را میدانم که تو در قلب من زنده شدی...تو...آری تو یادت هست چه عاشقانه اشک میریختی بر شانه هایم...یادت هست چه بهانه هایی میگرفتی...تا دستانت را بگیرم...یادت هست چگونه لبانت را بر گونه هایم میفشردی...به بهانه خداحافظی...هنوز جای لبانت را حس میکنم...تو چه بودی عشقم...تو زاده خیالم نیستی...بلکه تو در وجود من رشد کردی...از درون من برخواستی...عشقم...یادت باشد اینجا قلبی به یادت میتپد...اینجا چشمانی به انتظار دیدارت میگشایند نور ماه را...تو ماه منی عزیزم...همیشه پشت پنجره خیالم در انتظارت خواهم ماند...شاید روزی گذرت به جنگل چشمانم بخوردعکس عاشقانه - زوج های عاشق (4)

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

 

 تقدیم به تو
که تنها عشق منی
در آسمان خیالت سرگردان...در بین ستارگان عاشق بدنبال تو میگشتم...ماه نیم نگاهی به من کرد...سراغ تو را از ماه گرفتم...
ماه سری تکان داد و خود را پشت تیکه ابری پنهان کرد...من ماندم و قاصدکهای سرگردان...راهم را بسوی جنگل شقایقها عوض کردم...
در میان شقایقها بدنبال تو میگشتم...شاپرکها بدور من بیقراری میکردند...بغض امانم را بریده بود...اشک چشمانم را سیراب کرده بود...
سکوتی پر از فریاد داشتم...خواب از سرم پریده بود...نمیدانم کدامین یاس سپیدی قلبم را ربوده بود...روی برگهای پاییزی خود را رها کردم
نگا هم را بسوی آسمان دوختم...عاقبت آمدی...از آنسوی کهکشانها...از جای بر خواستم...نگاهم همچنان براه بود...صدایت کردم...
لعنتی تا حال کجا بودی...آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا..

[تصویر:  uxjob4y15j1g4veokzi6.jpg]

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

بیقرار

 

 کلافه کرده ای مرا…
نمیدانم چرا نگاهت از نوشته هایم بیقرارتراست
تو میدانی چرا...قلبم در سینه تو میتپد

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

دلداده

 

 دلداده عشق منی

امشب چرا غرق غمی
با من چرا قهر میکنی
وقتی اسیر قلبمی
قلبم همیشه میتپد
وقتی که تو قلب منی
وقتی که مرز عشــق من
در قلب تو جا میشود
 


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.