متــــــــاسفم
نه براـے تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست
نه براے خودم که دروغ تنهـا خط قرمز زندگیـستــ بـرایم
متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم...!
حکایت مــــــن و تـــــــــــو
حکایت آتـــــ ـــــش و آبــــــــــ... بود
به آغوشم که کشیدی
خاموش شدم
نابود شدم
اما تو همان آب جاری خواهی ماند
شاید آتش دیگری در آغوشت جان دهد....
تـــــــــــو رفتی ...
همه ی آدمهای خاکستری این شهر هم ؛ روزی خواهند رفت!
در این میان تنها، تنــــــــــهایی ست که تنـــــــــهایم نمیگذارد......
حکایت مــــــن و تـــــــــــو
حکایت آتـــــ ـــــش و آبــــــــــ... بود
به آغوشم که کشیدی
خاموش شدم
نابود شدم
اما تو همان آب جاری خواهی ماند
شاید آتش دیگری در آغوشت جان دهد....
تـــــــــــو رفتی ...
همه ی آدمهای خاکستری این شهر هم ؛ روزی خواهند رفت!
در این میان تنها، تنــــــــــهایی ست که تنـــــــــهایم نمیگذارد......
ماه من |
||
قدم گذاشته ام...در جنگل شقایقها...رو به راهی هستم...که اولین دیدارمان زیر درخت دلتنگی به سر بردیم...آرام گریستی...زیر لب زمزمه کردی تنهایم نگذار...اشکهایت را بروی گونه ام پاک کردم...و گفتم...ما به هم محتاجیم...مثل آسمان به ماه...حالا چندیست میگذرد...من مانده ام و آسمان دلتنگیم...ماهم کجایی... |
|
||
نقطه سر خط...نقطه را هر کجا بگذاری ...دوباره همان دلتنگی سراغم می آید...میخواهم نوشته هایم فقط خطاب به تو باشد...اما چه کنم...چه بنویسم...هنوز پشت پنجره خیالت ... |
برگرد عشقم |
||
برگرد عشقم قبل از خیالت بیا...میخواهم ببوسم نگاهت را برگرد عزیزم قبل از رویاهایت...میخواهم لمس کنم لبانت را برگرد...قبل از رفتن قلبت |
|
||
گفتی بیا...آمدم گفتی عاشقم باش...شدم گفتی دوستم بدار...داشتم گفتی خیانت نکن...نکردم گفتی فراموشم نکن...نکردم گفتی برایم بمیر...میمیرم این همه گفتی و گفتی الان بی تو میمیرم اما تو حاضری یک کوچولو برام تب کنی |
تقدیم به تو |
||
تقدیم به آنکس که هر چند کوتاه ...اما قرنها در قلبم زندگی کرد...
|
|
||
در امتداد آسمان خیالت آمدم از مرز شقایق هم گذشتم خبری از تو نبود قاصدکها را شاهد میگیرم...آمدم نبودی چه کنم ...بغض هم گره خورده در گلو درد دارم در دلم...نمیدانم خبر داری تو از حالم
|
||
|